کشکول

از هر دری سخن گفتن

کشکول

از هر دری سخن گفتن

معما (خواستگاری )

خواستگاری

 

روزی دو نفر به خواستگاری دختر پادشاه میروند

پادشاه به هر  کدام از آنها  یک اسب میدهد به یکی اسب سفید به یکی اسب سیاه

 

و میگوید هر کدام  که دیر تر به خط پایان برسید دخترم را به او میدهم

 

بعد از چند ساعت بی حرکت ماندن هر دو خواستگار به سرعت سوار اسبها شده  به طرف خط پایان می تازند

 

 

چرا؟